سوء تفاهم
اول اینکه قشنگترین سوء تفاهم زندگیم دیروز برطرف شد!
دوم اینکه... همه ادم هایی که به دلت مینشینند توانایی تبدیل شدن به یک زخم رو دارند. یعنی از یک جایی به بعد تبدیل میشوند به یک زخم روی همان دل لامذهبی که روزی درش را برویشان باز کردیم! اما خوبیشان این است که عمیق نمیشوند! یعنی اولینشان زخم عمیقی میشود، بعدی ها اما نه! سطحی و کوچک و ... خراش شاید درست تر باشد از زخم. هیچ ربطی هم به عمق به دل نشستن و زمان جاخوش کردنشان و هیچ چیز دیگری ندارد. انگار مقاومت ماست که بیشتر میشود در مقابل زخم ها! تجربه میکنیم چطور نگذاریم زخمها عمیق شوند، چرک کنند، خراش بمانند و ... نه که بخواهیم، ناخودآگاهمان یاد میگیرد. ماندگاری زخم ها اما ربطی به عمقشان ندارد. تمامشان تا همیشه میمانند. میمانند و گند میزنند به تمام چیزهایی که روزی خوشحالمان میکرده. میمانند و با هر خراش کوچک جدیدی که میخوریم جان میگیرند و خون می افتند. زخم اول اما چیز دیگریست، آدم بخاطرش خودش را سرزنش نمیکند، انگار چون تجربه اول است خودش را مقصر نمیبیند. شاید هم مثل همه اولین های دیگر یک احترام خاصی برایمان دارد. من زخم اولم را خیلی دوست تر دارم. تقریبا هر روز سراغش را میگیرم. اگر ببینم بوی بهبود از اوضاعش میشنوم، انگولکش میکنم. انقدر که خون بیاید. که زخم شود. که دردم بیاید. زخم های بعدی را اما فقط وقتی زخم جدیدی میخورم یادشان می افتم. مثل دیروز! مثل دیروز که عزیزترین دوستم زخم شد. زخم شد و نشست صاف وسط دل لامذهبی که همین الان هم تنگ است برایش. زخم شدن را انگار بلد بود. تلفن زد. گفت: "دلم نمیخواهد ببینمت" و قطع کرد. عمیق شدن اما ربطی به بلد بودن ندارد. ربط به اولی بودن دارد. عمیق نشد. هیچ وقت هم نمیشود. نه عمیق میشود و نه خوب.
سوم اینکه میانگین روزی 20 نفر هانا را میخوانند! اما توی این چند هفته که مینویسم فقط یک پیام خصوصی داشتم و یک پیام عمومی! این یعنی خوانندگان اینجا مثل نویسنده اش حال ندارند. یعنی خدا در و تخته را خوب جور میکند! شاید هم اینجوری بهتر است. اگر غریبه باشند، پیام بگذارند، آشنا بشوند، دوست بشوند... دوست که بشوند، زخم شدن برایشان کاری ندارد.
چهارم هم این که این عکس را 6-7 سال پیش ثبتش کردم. از دیروز خیلی نگاهش کردم. فکر میکنم بی ربط نیست به اتفاق دیروز. میخواهم برایش اسم هم انتخاب کنم. اگر بشود...
- ۹۴/۰۸/۲۵