سرگیجه
سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۲۳ ب.ظ
از یه هفته پیش واسه ش برنامه ریزی کردم. سه روز پیش 90 درصد برناممو کنسل کرد. بخاطر ادمایی که حالم ازشون بهم میخوره. ادمایی که نیومده تمام دلشو گرفتن. منو پرت کردن بیرون. منو از دل دوستی که همه ی من بود و هست پرت کردن بیرون.بهم بر میخوره. میخوام اون 10 درصد باقیمونده رو کنسلش کنم. فکر میکنم به اینکه همینم اگه از دست بدم شاید دیگه هیچ وقت نبینمش. 3 روز با خودم کلنجار میرم که اون ده درصد به بهترین نحو انجام بشه. بلیط رزرو میکنم. از 2 ساعت زودتر میرم اونجا که بلیطارو بگیرم. اون خراب شده آتیش گرفته. اون 10 درصد برنامه هم کنسل میشه. تمام برنامه ریزی یک هفته اخیرم گند خورده توش. دارم خفه میشم. هیچکس نیست بزنه تو گوشم! بگه الاغ! مگه تو اتیشش زدی؟ بگه نباید برا چیزایی که توش هیچ نقشی نداری خودتو له کنی. هزار تا بهونه دارم واسه زهر کردن زندگی به خودم. از اون 90 درصدی که کنسل شده بگیر تا علت کنسل شدنش. تا اصلا علت اینجوری چیده شدن برنامه. اینکه خونمون نمیاد. شاید چون مستقل نیست. شاید چون تو جوادیه ست! شاید چون قابل نیست... همه شون دلیل کافی ای میشن برای اینکه گند بزنم تو روزم. ولی بی محلی اونی که بخاطرش همه این برنامه ها رو ریختم از همه ش سخت تره. دلیل محکمتریه. اینکه حال منو نادیده میگیره از هر چیزی بدتره. حالم از خودم بهم میخوره. از زندگیم بهم میخوره. از این زندگی ای که هیچیش تحت اختیارم نیست حالم بهم میخوره. از این بغض لا مذهبی که نمیترکه حالم بهم میخوره. حالم ازت بهم میخوره رفیق! حالم از این رفتارات بهم میخوره.
- ۹۴/۱۰/۰۸
کاش جواب میدادی...